کابلی
حق آفریدتان که عنایت به ما کند از لطف تو ترحم بر ماسوا کند موسی نبود لایق تو، تا زمان تو قنبر شود غلامی کوی تو را کند عیسی شفا گرفته ی دم های قنبر است باشد دمی که درد مرا هم دوا کند ازبس خدا تورا به کمال آفریده است چیزی نمانده بود تو را هم خدا کند تا آفرید نور تورا گفت با خودش: به به ببین که دست خدایی چه ها کند! از روی طرح محشر ایوان طلای تو باید خدا بهشت خودش را بنا کند آدم شد آدم از سر لطف نگاه تو آدم شود هرآنکه شما را صدا کند همسایه ی قدیم خدا ، مرتضی علی ! هرگز مباد از تو خدایم جدا کند من را گره بزن به ولای خودت که تا دست شما گره ز دل خسته وا کند بر این گدای بی سر و پایت نگاه کن تا پادشاهی همه ی کبریا کند