کابلی
یعـقوب های قـوم توکوری گرفته اند قندیل اشک سرد بلـوری گرفته اند این خرده عطرپیرهنت راکه مانده است ازگرگ غفلت ازتو به زوری گرفته اند صدهاهزارجمعه ی جان داده داده اند صدهاهزار روضه،صبوری گرفته اند ایام هفته را دلشان تاکه غم گرفت جمعه درانتظار تو شوری گرفته اند جنت از گوشه ی چشمان تو تا وام گرفت حق به هنگام دمیدن، زلبت کام گرفت تا که میخانه زدی بر در ایوان طلات جبرییل آمد و از میکده ات جام گرفت عیسی ار مرده شفاداد،علی گفت،علی آخر از درک مقامات تو سرسام گرفت نوح در پیچ و خم واقعه ای طوفانی یاعلی گفت که دریا همه آرام گرفت یاعلی برقاب عینکم منشین، خاک میخوری خون مرا چرا تو غضبناک میخوری دربین قلب خسته ی من خانه کرده ای خنجربزن،به من چه!خودت چاک میخوری