سفارش تبلیغ
صبا ویژن

کابلی

           کشته ی آن نگاه توأم!!!

بسکه چشمانت " داعشانه " سیاه اند...


نوشته شده در سه شنبه 93/6/25ساعت 12:2 عصر توسط محمد کابلی| نظرات ( ) |

نامت آمد از جنون گفتم کنون

از تو من تا پای خون گفتم کنون

چون ندارم من وضو ، نام تو را

حا و سین و یا و نون گفتم کنون... یاحسین ع


نوشته شده در سه شنبه 93/3/13ساعت 4:55 عصر توسط محمد کابلی| نظرات ( ) |

خاریم ولی وصل گل یاس هستیم

سنگیم ولی تکه ی الماس هستیم

گفتیم دوعالم همگی بشناسند

از روز ازل غلام عباس هستیم

**************************

روح دمیده ی به تنی یا أب الأدب

عباسی و تو صف شکنی یا أب الأدب

آیینه یی خدا به تماشا گرفت و گفت

به به چقدر شکل منی یا أب الأدب!!!


نوشته شده در پنج شنبه 93/3/8ساعت 6:11 عصر توسط محمد کابلی| نظرات ( ) |

سنگین ترین مقاتل عالم فقط حسین

داغ دل خدای معظم فقط حسین

زینت گرفته دوش نبی از قدوم او

سر لوحه ی نبوت خاتم فقط حسین

دوزخ به قطره اشک عزایش شود بهشت

سرّ نجات حضرت آدم فقط حسین

تسبیح إنس و جن وملک تا به روزحشر

با هر تپش به هر نفس و دم فقط حسین

تطهیر، آیه یی زکمالات بی حد ش

تفسیر ناب سوره ی مریم فقط حسین

کعبه ،صفا،ومروه وطور و منا وعرش

باغ بهشت و کوثر و زمزم فقط حسین

از روز اولی که خودم را شناختم

گفتم به هر تپیدن قلبم فقط حسین

بهر رسیدن به خدا راه خواهی أر

حبل المتین واصل محکم فقط حسین...

 میلاد ارباب عالم مبارک

 


نوشته شده در چهارشنبه 93/3/7ساعت 5:58 عصر توسط محمد کابلی| نظرات ( ) |


وقتی طلوع می کنی از شانه ی علی **روشن شدست با نفست خانه ی علی


با آیه های روشن هر سجده ات شدی* *زهراترین ستاره ی کاشانه ی علی


نان جو و کمی نمک و بوسه ای ز تو **این بود قوت غالب صبحانه ی علی


زینب شدی که زینت دوش پدر شوی**زینب شدی و ساقی میخانه ی علی


مریم ترین قوم پیمبر، رسول صبر**بانوی عشق،حضرت جانانه ی علی


                        دستم بگیر تا که بیفتم به پای تو 

                         بانو تمام ایل و تبارم فدای تو 


بانو بخند تا که خدا مرحمت کند**رحمی به این گدای پر از ماتمت کند


ای راز استجابت آمین عرشیان**باید خدا شفیعه ی دو عالمت کند!!


با آنهمه حیا و وقار و سخا،تو را **یک نسخه ی زنانه ز شاه غمت کند


ای نسخه ی زنانه ی ارباب ما،خدا**ما را فدای چشم تر و پر نم ات کند


نام تو رازرویش گل های نرگس است**جاری شدی که حضرت حق زمزمت کند


                          جاری ترین ترنم بارانی دعا

                       دست گدایی من و این دامن شما


وقتی که جذبه ی جنم ات شعله میکشد**شهری به زیر هر قدم ات شعله میکشد


شهری که باتپش تپش خطبه های تو**با هرخروش بیش و کمت شعله میکشد


ای دختر علی،تویی اینگونه خطبه خوان**یامرتضی میان دمت شعله میکشد


عاشق شدیم وشاهدمان این دل کباب**عمریست دل زداغ غمت شعله میکشد    

  

   بانوی جود،ای پدر و مادرت کریم**همواره کوره ی کرم ات شعله میکشد


                     صاحب کرم تصدق علینا که نوکریم

                     گریان روضه های تو و داغ معجریم


بانوی لحظه های عجیب و غریب شهر**روی شما کجا نگه نا نجیب شهر!


با من بگو چگونه قدت استوار ماند**در بین طعنه های پلید و عجیب شهر


داد از دل تو و سر بازار کوفیان**داد از صدای هلهله های مهیب شهر!


در شام و کوفه زخم دلت را نمک زدند**این مردمان کینه ای پر فریب شهر


با صبر حیدرانه ی خود برده ای عزیز**از کف تمام صبر و قرار و شکیب شهر


                        قربان استقامت و صبر و حیای تو

                       چشم من و بهشت کف خاک پای تو

      

 

                   

 



نوشته شده در دوشنبه 93/2/22ساعت 5:15 عصر توسط محمد کابلی| نظرات ( ) |

حق آفریدتان که عنایت به ما کند

از لطف تو ترحم بر ماسوا کند

موسی نبود لایق تو، تا زمان تو

قنبر شود غلامی کوی تو را کند

عیسی شفا گرفته ی دم های قنبر است

باشد دمی که درد مرا هم دوا کند

ازبس خدا تورا به کمال آفریده است

چیزی نمانده بود تو را هم خدا کند

تا آفرید نور تورا گفت با خودش:

به به ببین که دست خدایی چه ها کند!

از روی طرح محشر ایوان طلای تو

باید خدا بهشت خودش را بنا کند

آدم شد آدم از سر لطف نگاه تو

آدم شود هرآنکه شما را صدا کند

همسایه ی قدیم خدا ، مرتضی علی !

هرگز مباد از تو خدایم جدا کند

من را گره بزن به ولای خودت که تا

دست شما گره ز دل خسته وا کند

بر این گدای بی سر و پایت نگاه کن

تا پادشاهی همه ی کبریا کند


نوشته شده در دوشنبه 93/2/15ساعت 5:19 عصر توسط محمد کابلی| نظرات ( ) |

شد آبروی شیعه، دستان تو در محشر

زهرا به تو می بالد، ای گل پسر حیدر

تو دست یداللهی ، در آینه ی دوران

چشمان تو غوغاییست،ای حیدر کوچکتر

چشمم به سرای تو ، بستست دخیل اشک

تو روح کرم هستی ، در کالبد پیکر

 در معرکه ی عشقه ، دستان شفاخیزت

مجروح غم عشقم ، دردی چه ازاین بهتر!

از فرش قدوم تو ، تا عرش کله خودت

خلقت بنمود ایزد ، تندیس ادب یکسر

در صبح قیامت چون نوبت به شفاعت شد

با همت دستانت ، زهرا بشود داور

تنها نه همه عالم بر عشق تو می بالند

از عشق تو سرمستند ، هم ایزد و پیغمبر

از اشک فرات چشم ، تا دجله ی آن چشمم

صد علقمه می سازم ، در سوگ تو آب آور

تنها نه که در یک جنگ ، سردار حسینی بل

سردار خداوندی ، در معرکه ی محشر

عشق تو بود در دل ، مهر تو بود در جان

نام تو بود بر لب ، یاد تو بود در سر

سقای عطش کامان ، ای ابر کرم عباس !

 بر حال بیابان هم ، از روی کرم بنگر...




نوشته شده در پنج شنبه 93/1/28ساعت 4:55 عصر توسط محمد کابلی| نظرات ( ) |

سلام مادر دریا ، سلام کوه یقین

سلام حضرت بانو ، سلام نور مبین

سلام بر ادب تو ، سلام بر صبرت

سلام مادر سقا ، سلام ام بنین (س)...


نوشته شده در پنج شنبه 93/1/21ساعت 1:56 عصر توسط محمد کابلی| نظرات ( ) |

ای انتهای کل قرار و مدارها

آرامش حقیقی دلبیقرارها

آقای خوشه های عنب،شهسوارصبح

پیمانه ی لبالب دور از خمارها

در آمدن - نیامدنت هیچ اثر نداشت

این ندبه های بیخود و این انتظارها

تحریم و هسته ای و ژنو،چیز کوچکیست!!!

لعنت به هرکه جا بزند در فشارها

لعنت به من که دوری تو آدمم نکرد

لعنت به من و اینهمه کذب و شعارها

 


نوشته شده در سه شنبه 92/11/15ساعت 2:40 عصر توسط محمد کابلی| نظرات ( ) |

سلام بر تو که عمری امانمان تو شدی

تمام هم و غم و آب و نانمان تو شدی

در این زمانه ی گمراه،این زمانه ی سنگ!

چه خوب شد که امام زمانمان، تو شدی!!!


نوشته شده در یکشنبه 92/9/17ساعت 1:30 عصر توسط محمد کابلی| نظرات ( ) |